15 دقیقه درباره ی خودم 4 شغل1

حالا که تو اوایل مهر هستیم، میخام درباره یه

سوال کلیشه‌ای اما مهم حرف بزنم که تو مدرسه

ازمون میپرسیدن. شغل آینده. دوست داری تو

آینده چیکاره بشی؟. خلبانی شغلیه که بیشترمون

تو بچگی حداقل یک بار بهش فکر کردیم اما

در نهایت تعداد زیادیمون تو همون اوایل از

بین گزینه ها حذفش کردیم. جواب این سوال

که میخای چیکاره بشی برام سخت بود اما تو

مدرسه بعد کلی فکر مغازه دار شدن رو برای

جواب انتخاب کردم. اما اونم مثل خلبانی از

بین گزینه هام خط خورد و جاشو به مجری

شدن داد مثل عمو پورنگ.یه مدت زیادی با

این آرزو جلو آینه برای خودم اجرا میکردم

و حتی با مهدی پسر دایی هم جلو آینه اجرا

داشتیم. اما وقتی برای اولین بار موبایل دست

گرفتم و وارد دوربینش شدم عاشق فیلمبرداری

و فیلمسازی شدم. با اینکه کیفیت دوربین سونی

اریکسون w810 خیلی پایین بود اما منو وارد

دنیای قشنگ فیلمبرداری و فیلمسازی کرد.

همون اول از اسباب بازیم اولین فیلم رو ضبط

کردم. یه چسب به گاو زدم و کشیدنش که انگار

خودش راه میره. توی 12 سالگی تصمیم گرفتم

فیلمساز بشم.

15 دقیقه درباره ی خودم 3

امروز حالم خیلی خوبه. عجیب به نظر میرسه

ولی انرژیم بالاست. با اینکه همه مشکلاتم هنوز

پابرجاست. و از همه آدمها ناامیدم. وقتایی که

اینجوری حالم خوبه جسمم همراهی میکنه

و تقریباً مثل آدم های سالم میشم. البته اگه

جوش باسن و درد قفسه سینه و تنگی نفس

خفیف و درد قفسه سینه و اذیت بواسیر رو

فاکتور بگیرم. گاهی وقتا جسمم همراهی نمیکنه

ولی سعی می کنم روحیه ام رو حفظ کنم

و حداقل ظاهرا حالمو خوب نشون بدم.

البته اگه کمبود خواب نداشته باشم اوکیم.

اما بی غیرت خطاب میشم. آدما رو درک

نمیکنم. وقتی مشکلات اینهمه سخت هست آه

و ناله کردن که بد ترش میکنه کجاش غیرته.

یا اعتراض سوال گونه به تبعیض معنی اش

دو بهم زن بودن من نیست. خیلی بده که

امروز حالم بهتره یاد اتهام و توهین افتادم.

ولی از همین فرصت و تریبون استفاده میکنم

و دوباره میگم. آدما رو نمیشه تغییر داد.

پس هیچوقت به تبعیض هیچ واکنشی نشون

ندین. هرکس میره سمت لیاقتش.

و هیچکسم جز خودمون نمیخاد و نمیتونه

برامون کاری بکنه.

15 دقیقه درباره ی خودم 2

خیلی دلم برای بچگیم تنگ شده. از حس و حال

اون دوران فقط وقتایی که دلگیر میشدم مونده

شاید اینکه دائما پشت لپ تاپ و گوشیم خیلی

شگفت‌انگیز و سرگرم کننده به نظر برسه اما

از دوران کودکی و وقتایی که گوشی نبود هم

دلگیر تر و کسل کننده تره. مریضی منو توی

بچگی تنبل تر از اونی که بودم نشونم میداد

ولی من حتی رو نیمکت مدرسه هم زیاد

نمی نشستم. و حالا چاره ای جز نشستن

طولانی ندارم. من میتونم تحمل کنم اما باسنم

نه. جوش دردناک باسن سالها نشستن رو سخت

کرده و تمرکزمو ازم گرفته. بخاطرش قوز

زیاد میکنم و کج میشینم که گردنمم کج شده.

دکتر قلبم میگه درد قفسه سینه ام از قلبم نیست

و بخاطر قوز نشستنمه. بخاطر عدم مناسب سازی

مطب ها رسیدگی به بقیه بیماری هام مثل درد

دندون که الان مثل آتشفشان خفته س و بواسیر

شوره و قرمزی سر. پیدا کردن دکتر اونم تو

فضای مجازی تقریباً غیر ممکنه. اما میخام

تو اوج ناامیدی. زندگیم رو تغییر بدم.

بعد بیمارستان معنی واقعی جوری زندگی

کن که انگار فردایی وجود نداره. و جوری

تلاش کن که انگار هرگز نخواهی مرد رو

درک کردم. و استرسم خیلی خیلی کم شده.

15 دقیقه درباره ی خودم 1

سلام

میخواستم زندگی مو بنویسم اما اونقدر شجاع نیستم که

همشو بنویسم. دلم میخاد بنویسم حتی اگه کسی نخونه

نه کل زندگیمو بلکه هر چی که به ذهنم رسید.

الان 28 سالمه و هنوز معلولم. بیماری های زیادی

رو تحمل میکنم و کیفیت زندگی ام تقریباً صفره

بعد یه دوره طولانی بی خوابی الان کیفیت خوابم

بهتر شده اما ساعت خوابم نه. ماسک گاهی شدید

بد قلقی میکنه. تو این سال ها چند بار به خودکشی

فکر کردم با اینکه همینجا تو دو تا مطلب بقیه رو به

خودکشی نکردن تشویق کردم. همیشه این سوال رو از

خودم میپرسم که این زندگی ارزششو داره که اینهمه سختی

بکشی و جوابم همیشه نه هست. و چی باعث شده

که ادامه بدی. و جوابم فقط امید هست.

نامه ای به خودم ۶

دنیا رو جوری تصور میکردی که اگه تلاش کنی و کوتاه بیای و رو خواسته هات چشم ببندی و درک کنی درک میشی و دروغ نگی باهات درست رفتار میشه و به خواسته های کوچیکت احترام میگذارن که دل خوشی های کوچیک و ریزی هستن برای اینکه این دنیای لجن

رو یکم قابل تحمل تر کنن.

اما نه از این خبرا نیست

باید زیاده خواه باشی و دروغگو

و ندونن خواسته هات چیه وگرنه تبدیل میشه به نقطه ضعف و دست میگذارن روش که همونو ازت بگیرن. که هیچ بشی فقط زنده بمونی و زندگی نکردنت هیچ اهمیتی نداره. چوب این که گفتی فقط غذا و نی نی برات شده تنها دلخوشی رو میخوری.

نامه ای به خودم 5

جلو تر که بری متوجه میشی زندگی مثل فیلم ها

نیس و خانواده ها بجای عشق و محبت و احترام

کینه و نفرت و لجبازی میکنن و متاسفانه بزرگ

و کوچیک نداره و لجبازی و رفتار احمقانه و

زخم زبون زدن جز روزمرگی آدم ها شده

جلوتر که بری متوجه می شی چیزی که هست

هست و چیزی که نیست نیست. خیلی دست و پا

میزنی برای چیزایی که نبود ولی فکر میکردی

هست و داری از دست میدی. چیزایی رو تجربه

میکنی که غول 21 سالگی جلوش بچه غولکه

چاره ای نیست جز اینکه قبول کنی تنهایی و این

خانواده که همیشه خودشونو حق ب جانب میدونن

هیچوقت احساساتت رو درک نمیکنن و اهمیت نمیدن

و همشون به طرز فجیحی بیشعور و چندش آورن و

اینا رو آینده متوجه میشی و می بینی ولی نمیخای

و نمیتونی قبول کنی. و فراموش میکنی. مشکلی

نیست ولی اگه فکر کنی با گفتن درد هات

دردت کمتر میشه سخت در اشتباهی یا به طرز

فجیحی سرکوب میشی یا اهمیت داده نمیشه

هیچ مثل حیوون صدا در میارن و میگن غر غر

غر غر یا هاپ هاپ هاپ هاپ که به بیشعورانه

ترین حالت ممکن بگن ساکت شو سرم رفت به

کتفمم نیست چون دورم دوستن باهام و مشکل

خودته. زیر منت بودن همینه و محتاج باشی

زندگی نمیکنی. اگه سالم بودی که حداقل تا

الان که اینو مینویسم سلامتی هنوز آرزومه

میتونستی از زیر منت در بیای و گاهی بری

بیرون و تنها با خودت باشی دور از آدمایی

که میشناسی چند ساعت دور از کسانی که

حتی از قرص هم بیشتر عوارض دارن و

حضور تک تکشون انرژی تو میگیره و

به کسالت و ناامیدی تبدیل میکنه. رو پای

خودت وایمیستادی و انتظاراتت رو صفر

میگردی و خلاص میشدی.

نامه ای به خودم 4

یه روزایی سکوت خفه کننده ای خونه رو پر

میکنه که موسیقی فقط میتونه کمی از احساس

خفگی ات رو کم کنه و یه روزایی آدما اونقدر

چرت و پرت میگن و همدیگه رو راحت تخریب

میکنن که اندازه همون سکوت حس بدی داره

یه روزاییم آدما کنار مردم یا پشت تلفن اونقدر

شاد و خوش رفتار میکنن که باور نمیکنی همون

آدمایین که حس خفگی بهت میدادن. تبعیض بده

اما هست. آدما اگه بخوان کاری رو انجام بدن

نه صحبت منطقی نه دعوا و تهدید هیچی نمیتونه.

منصرفشون کنه. حداقل آدمای اطرافت. اینا رو

گفتم تا یادت نره چون گاهی فراموش میکنی.

آدما رو نمیشه تغییر داد چه مثبت چه منفی.

و هر چقدر کمتر حضورت حس کنن کمتر

بهت بی احترامی میکنن. بده ولی جدی و

کم حرف و بی احساس جلوه کنی کمتر بهت

ضربه میزنن. خوشرویی باعث میشه کوچیک

بشی. میدونم این رفتارها اصلا بهت نمیخوره

ولی برای کمتر شدن دردسر سعی کن نقش

بازی کنی. هرچند میدونم نمیتونی ولی سعی

کن.میدونم انتخابت بین بد و بدتره ولی

اینطوری بهتره باور کن.

نامه ای به خودم 3

مراعات و از خود گذشتگی رو بذار کنار چون کوچیک

و بی ارزش تر میشی. هر کاری کنی بازم بدجنس خطاب

میشی و فحش میخوری. تنها و بی کسی بدون که آدما

عاشق تبعیضن و به کسانی که بهشون کم اهمیت میدن

عشق میورزن و به کسانی که بیشتر کنارشونن تهمت میزنن

قراره معلولیت به ته ته عذاب برسونتت. تنهایی تنهای تنها

هیچکس درکت نمیکنه و بهت اهمیت نمیده. زندگی نکردنت

به کتف کسی نمیاد و هیچکس نه قراره بفهمه نه درک کنه

چی می کشی. هیچوقت از خانواده شانس نیاوردی. خدا

هم تو زرددو خیالی از آب در اومد. این دنیا همش عذابه

هر کدوم از موجوداتش یه جور تو عذابن و به شکل

تبعیض آمیزی عذاب برخی موجودات زیاده و برخی

خیلی کم. بچه و پیر و جوون نداره خدایی نیست صدای

ناله های موجودات رو بشنوه و کمکشون کنه. نه بدا

محاکمه میشن نه خوبا تحسین و تشویق. هر کس قدرت

داره قانون تایین میکنه و درست و اشتباه بودنش مهم

نیست فقط بگذار هر کاری که میخان بکنن، چه درست

چه غلط مهم نیست وقتی بخان کاری رو بکنن میکنن

و منطق حالیشون نیست و با زور و تهدید و منت و

دعوا یا دل شکستن فرق نمیکنه بالاخره‌ انجامش میدن

کاراشونم معمولا تبعیض و مردم پرستیه.

دویدیم و دویدیم

دویدیم و دویدیم، به جایی نرسیدیم

تو این دنیای نامرد, رنج زیادی دیدیم

آدما رو شناختیم, دیگه خوشی ندیدیم

انگار خدا خواب بود،خوشبختیو باد برد

حرمت شرف احترام, آدم مثل آب خورد

درد و مرض زیاده ، میخام بشم پیاده

حرکت و برکت ، هست یه دروغ ساده

نامه ای به خودم2

سعی کن تو هیچ کاری افراط نکنی. و فکر نکن

فقط خانواده ی تو اینجورین جلو تر میری میفهمی

هستن آدمایی چند برابر داغون تر هستن. به قول

فضای مجازی سمی ان. میفهمی استرس هاشون

فرق داره و کاملا باهاشون فرق داری و نمی فهمنت

و نمی فهمیشون و باعث میشه بیشتر احساس تنهایی کنی.