چیزایی که باید قبل از 30 سالگى بدونید.2

8 بهونه نیارید آدمای ضعیف کوهی از بهونه دارن

9 دست از لجبازی و تیکه انداختن بردارید این اسمش

باغیرت بودن نیست بیشرفی و پسرفته.

10 وقت کمه یه موضوعی رو کش ندید.

11 سعی نکنید آدما رو تغییر بدین غیرممکنه

بجاش خودتونو تغییر بدین با دوری از بازنده ها

و تمرکز روی افراد موفق اینطوری انگیزه میگیرید.

12 با هیچکس جز روانشناس و خدا در دو دل نکنید.

13 مفتی کاری نکنید و کسیم کرد مراقب باشید.

چون هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیره.

14 از افراد خودشیرین،غرغرو،دروغگو دور باشین.

خدا

خدا وجود نداره. اگه داشته باشه سادیسم داره

توی محاصره ی بیماری های بیشمار جسمی

و روانی زندونی مون کرده و باید آدمایی رو

تحمل کنیم که باطنشون بوی تعفن میده اما توی

ظاهرشون قابل تشخیص نیست و حتی احمق ترین

آدما هم میتونن باطن نجسسونو پنهان کنن.

حرفم راجب آدما نیس درباره خداست. چرا باید

زیر منت باشیم؟ چرا کسایی که تلاش میکنن

به جایی نمیرسن؟ 29 سالمه و هنوز زیر صفرم

و زیر منت. و مثل پیرمردا قرص میخورم و هیچ

حق انتخابی نداشتم تو مسائل مهم زندگیم. مثلا من

نرفتم جنگ که جانباز بشم خود ب خود معلول شدم

من انتخاب نکردم بشینم تا چاق بشم و سنگین وزن

و متحمل جوش باسن. من اشتباهی نکردم

که باعث آپنه خواب و نارسایی قلبی بشه.

کی قراره زندگی کنم؟ حتی دلخوشی هامم

توسط خدا و آدما به عذاب تبدیل شدن.

کنترلی روی خوابم جوشم و بیماری هام

ندارم حتی نمیدونم درد قفسه سینه ام از

چیه؟ نه پدر دارم نه کسی که درکم کنه

تنهام تنهای تنها.

درد و دل

خیلی وقته چیزی‌ ننوشتم. دلم خیلی پره اما دستم

به نوشتن نمیرفت، جوش باسن هم نمیگذاشت.

نمیدونم گفتم یا نه اما هرچی بیشتر میگذره

بیشتر صادق هدایت رو درک میکنم.

واقعا دنیا جای قشنگی نیست. جنگ،بیماری،تهدید

فقر، مرگ، ترس. کاش برای بچه‌ها نبود. کاش

میتونستم یه جایی بسازم که تمام بچه ها رو

قایم کنم تا دست این بلایای طبیعی و

انسانی در امان باشن. همش بخندن و بازی

کنن و شاد بزرگ شن. این دنیا برای همه

جای مزخرفیه ولی کاش میشد برای بچه ها

اینطور نبود.

دلنوشته تولدم5

فردا تولدمه و تو این 29 سال هیچ فایده ای نداشتم

قبلا بی هدف بودم الان نمیتونم به اهدافم نزدیک

بشم. از بهونه آوردن متنفرم اما نمیدونم ولی فکر

میکنم معلولیتم مخصوصاً جوش باسن نبود موفق میشدم.

8 ساله از آدمایی که سنشون بالای دو رقمه میترسم.

از خودم و آدما هر روز ناامید تر میشم. سر تا پا

اشتباهیم و فقط دنبال نصیحت و اصلاح همدیگه ایم

کاش میشد خدایی بود یکی که روز تولدم بهش بگم

حقمو، سلامتیمو میخام. یه روز کامل از هیاهوی

جهان دور باشم و زیر منت نباشم. بگم بسه دیگه

دیگه نمیخوام جسمم و روحیه ام پسرفت کنه.

نامه ای به خودم 8

میدونم آرامش میخای اما نمیگذارن و میگن تو قبره

اما نمیدونن آرامشی که میخای اون قدرتی که توی

ذهن مریضشون تصور میکنن نیست. نمیدونن چی

میخان، فقط میخان حرفشون به کرسی بشینه اونم به

هر قیمتی با توهین و تحقیر و لجبازی و قهر و دعوا

باید برسن تا آروم بگیرن. بعدش انگار نه انگار که

اتفاقی افتاده. اما نمیدونن با این دورویی ها و قدرت

طلبی ها و لج و لجبازی ها و رقابت و پایین کشین هم

قراره حرمتا بیشتر شکسته بشه و اعتماد ها نابود بشه.

عواقبش فکر نمیکنن و اینو بدون قرار نیست تموم بشه

و این بیماری سن و سال نمیشناسه و تا الان که دارم

این نامه رو مینویسم ادامه داره. بدون قراره از آدما

متنفر بشی. قوی باش و به خودت اهمیت بده چون

نه قدرتی برای کنترل اوضاع داری. نه کسی به

احساساتت اهمیت میده. فقط یادت باشه خوب که

شدی تنها زندگی کن. چون اینا قرار نیست درست

بشن و قرار نیست این مسخره بازی ها رو تموم کنن.

تو بهترین حالت درجا میزنن و تو چرخه ی لجبازی

دعوا،قهر،آشتی. گیر کردن. و مدام تکرارش میکنن

و لا به لای اینا بد ترین و تحوع آور ترین کارشون

مردم پرستیه و بجای خانواده مردم اولویتن که خیلی

بده یا بهتره بگم فاجعه س. هه هر بار که گفتم فاجعه

اس بد تر ادامه دادن و بعدش هنگام مواجه شدن

با عواقبش گفتن شانس ندارم. من نوسترآداموس

نیستم اما میدونم عاقبت خوردن سم یا مسمومیته

یا مرگه. و مردم پرستی سمه و محبت پادزهر اما

اولی خوبه و برای دومی باید زبون چرب و پاچه

خواری و تایید کردن اراجیف صاحبان قدرت لازمه

حتی حمایت ازشون هنگام لجبازی و ظلم عزیزت

میکنه و محبت می بینی و رقیبت هم پایین کشیده

میشه و تبعیض حکمفرما میشه. خوبه اما وجدان

کم کم می‌میره و جاشو میده به تظاهر به انسانیت.

یادت نره تنهایی و تنهای تنها.