حالم خرابه

سالهاست اخبار خوب جاشونو به اخبار بد دادن

این دنیا اصلا جای خوبی نیست. بیماری،کشتن

هم نوع. انگار تخیل ذهن مریضه کابوسه.اما

بیدارم. جون آدما برای خیلیا ارزش نداره.

هنوز مات و مبهوت جنگ اسرائیل و فلسطین

بودم و که جنایت کرمان رخ داد. بازار شایعات

و فرضیه ها داغه داغه این وسط حالم از اونایی

که خوشحالی میکنن بهم میخوره. حتی از اونایی

که تصاویر اجساد رو پخش میکنن. سودتون چیه؟.

به هیچ کدوم تن ندین و پخش نکنید که یکی از همین

شایعات طراحی جنایتکار یا جنایتکاران امروزه و

با پخش رایگان شایعات اون بی وجدان ها که معلوم

نیست داخلی ان یا خارجی به هدفشون میرسن. و

راهشون برای‌ جنایت های بیشتر هموار تر میشه

چون لابلای این شایعات جنایتکارا خودشونو جای

معترض به جنایت جا میزنن و باهامون همصدا.

کاش یکی میگفت چیکار کنم تا دنیا یکم امن تر بشه.

من با وجود مشکلاتم رفتم رای دادم برای آینده

(خم نشدن و بیرون افتادن پام از ویلچر رو آسفالت)

برای امنیت برای اینکه حداقل مردمم زیر بار تورم

احساس امنیت کنن. هر کاری که در توانم باشه

و غیر انسانی نباشه انجام میدم تا شاهد همچین

جنایاتی نباشیم.من با عقاید خودم جلو میرم و

سیاسی نیستم و برام مهم نیست که بهم میگن

ساندیس خور یا ضد انقلاب من با اعتقادات خودم

پیش میرم و روی هیچ دینی تعصب ندارم و سعی

میکنم تا جای ممکن باعث سود بردن مفسدین داخلی

و خارجی نشم. و دلم میخاد کاری کنم دنیا

یکم قشنگتر بشه آدما با هم مهربون بشن. بسه

واقعا بسه تا ته تو لجنیم واقعا وقتشه هر کس هر

کاری از دستش بر میاد انجام بده تا این دنیا

از کثافط و لجن بیرون بیاد. من از همین تریبون

اعلام میکنم به عدم امنیت کشورم معترضم و

اولویت کشورم رو امنیت میدونم و اگه بجای

اولویت ها به مسائل کم اهمیت پرداخته بشه.

معنیش لگد کردن رای و حروم کردن مالیات

هستش و تا انتخابات ریاست جمهوری بعدی

اگه یه جنایت دیگه رخ بده دیگه رای نمیدم.

نامه ای به خودم

سلام از آینده

از اواخر 27 سالگی

ارسال به رضا جوادی

تولد 21 سالگیت مبارک.

بدون روزای سختی رو پیش رو داری و شش سال

تنهایی واقعی رو تجربه میکنی. سعی نکن از حق

کسی دفاع کنی. چون بارها جای مظلوم و ظالم

عوض میشه و آخرش میفهمی هیچکس مظلوم نیست

جز خودت و نباید اهمیت بدی چون عدالتی وجود نداره

که بخواد اجرا بشه فقط لج و لجبازی و انتقام و ایراد

گرفتن از همدیگه س و یه سرگرمی عادیه و بازی

مسخره سر قدرته. و غیبت هایی که ازشون میترسی

برای لجبازی و توجیه اشتباهات خودشونه. نترس

و اهمیت نده چون چیزی برای از دست دادن نیست

آدما موقع احتیاج با هم خوب میشن حتی تو اوج تنفر

و وقتی به هم نیاز نداشته باشن یا حوصله شون سر

بره لج و لجبازی میکنن و دعوا میکنن و دنبال مقصر

میگردن. اگه یه روز انگشت اتهام به سمتت گرفته

شد تحمل کن ناراحت نشو چون تازه اولشه و تهمت

های بزرگ تری بهت زده میشه و حکم هم صادر و

اجرا میشه و بی گناه کتک هم میخوری. باورت نمیشه

اما واقعیته. بدون هیچ قدرتی برای کنترل اوضاع

نداری و فقط سکوت بهترین راه حل برای کمتر

شدن دردسر هاته و اعتراض به تبعیض از جرم

های سنگینه و حکمش حداقل دو هفته گیر دادن و

یا کتک و تهمت زدن در همون لحظه س.

فکر نکن با تحریم کردن غذا ها میتونی انتقام

لجبازی های بچگانه موقع خواب رو بگیری

و باعث کمتر شدنش بشی یا تهمت ها

و دعوا هایی که باهات میکنن رو کمتر کنی و بهت

کمتر توهین میشه و به خواسته هات که فقط توهین

نکردن و گیر ندادن بهته میرسی نه فقط بهونه ای

میشه برای دشمنات و پلی برای دردسر های بیشتر.

سکوت کن. راه حل خوبی نیست اما تنها راهه.

برای خانواده تلاش نکن. تک تک اعضای خانواده

اهمیتی برای خانواده قائل نیستن و مردم پرستی و

اعتماد به مردم ؤ پول مهمتره براشون.

آره تنهایی و قبولش کنی کمتر درد میکشی.

هر سری یکی از اعضای خانواده رئیس میشه و با

قدرتشون فقط دعوا راه میندازن تا قدرتشون بیشتر

بشه و آخرشم از اون بالا میوفتن و دوباره برای قدرت

جنگ و جدال راه می اندازن و تو این تصاحب قدرت ها

متوجه میشی مظلومی وجود نداره و همه آدمایی که

میشناسی بعد تصاحب قدرت و هنگام لجبازی شدیدا

ترسناک و بی رحم میشن. فقط به خودت فکر کن و

تنهایی رو بپذیر و با فضای مجازی جبرانش کن.

میدونم سخته ولی اگه سکوت نکنی سخت تر میشه.

هیچ توضیحی نده آدما فقط با دیدگاه خودشون قضاوت

میکنن. از توضیحت هم سو استفاده می‌کنند.

غول مرحله آخری وجود نداره مرحله آخر مرگه

پس صبر نکن تا بعد غول مرحله آخر زندگی کنی.

چیزایی که باید قبل از 30 سالگى بدونید.1

1 خودتونو سرزنش نکنین شما مسئول تمام مشکلات نیستین

2 اگه یکی شما رو مهربون یا ذاتا خوب معرفی کرد فکر

نکنید خودشم مهربونه، هرچقدر هم موجه باشه ممکنه بعدا

بدجوری ناراحتتون کنه و احساس پوچی ، بی ارزشی کنید.

3 هیچکس حتی والدین علامه دهر نیستن و هر کسی ممکنه

تو خیلی زمینه ها اشتباهاتی کنه. والدین نه

اونقدری فکر میکنین عقل کل ان نه نابلد.

4 قرار نیست به همه ی آرزوهامون برسیم.

5 ی سری سوال ها و ی سری چیزا تا آخر عمر بی جواب

می‌مونن و اونقدر مهم نیستن که فکرمونو درگیرش کنیم.

6 بیشتر آدما عوض نمیشن همه رو جز خودشون مقصر

میدونن و دائما اشتباهاتشونو تکرار میکنن. و از بقیه انتظار

دارن. فقط کافیه اینجوری نباشید قول میدم نصف راه رو رفتین.

7 علایق و تخصص مورد علاقه تونو پیدا کنید و باهم ادغام

کنید سپس یادگیری و تمرین کنید معجزه میکنه.

بگذارید خودمو مثال بزنم من به نی نی علاقه دارم

به شغل تدوین هم علاقه دارم اما با فایل تمرینی

یک ربع نکشید کلافه شدم و یادگیری رو ادامه ندادم

اما از عکس و کلیپ نی نی بعنوان فایل تمرینی استفاده

کردم و معجزه کرد. با وجود خستگی ناشی از بیماری

و سایر مشکلات سرعت یادگیری و حافظه و تایم تمرین

چند برابر شد و جسمم خسته میشد ولی ذهنم دوست داشت

ادامه بده الان بصورت مبتدی تدوین رو یاد گرفتم.

زندگی 4

اگه یه ترازو بذاریم وسط یه سمتش زخم ها و رنج

ها و مشکلات و هر چیزی که زندگی رو سخت یا

غیر قابل تحمل میکنه یه سمتش چیزای خوب بگذاریم

هر چیزی که داریم و خوبه قطعا برای من اونقدر

سبک میشه که بطور قابل توجهی بالا میره. گاهی

به خودم میگم واقعا برای چی تحمل میکنی؟ واقعا

چی ارزش تحمل اینهمه سختی رو داره و هیچ

جوابی ندارم. واقعا ندارم. سلامتی؟ چیزی که

21 ساله ازم دور تر و دور تر میشه و دکتر هایی

که وقت نمیگذارن علائمم رو بگم و به درد دامپزشک

بودن میخورن تا دکتر بودن. سالهاست خبر های بد

جای خبر های خوب رو گرفتن و برای ادامه دادن

فقط باید سرمو مثل کبک بکنم تو برف، نمیدونم شاید

سِر شدم یا کبک، واگرنه نمیشه امثال من نمیتونن.

با وجود زشتی های این دنیا ادامه بدن. هر چی

که بیشتر میگذره بیشتر صادق هدایت رو درک

میکنم با اینکه آدم کتابخوانی نیستم ولی با خوندن
یکی از کتاب هاش میشه به دیدگاهش پی برد.

تنهایی 3

تنهایی بده اما تنها شدن و احساس تنهایی بد تر

مخصوصا میون آدمایی که پیششون احساس تنهایی

کنی. تنهایی بهتر از تنها شدنه. وقتی میدونم یه

کاری درسته انجامش میدم حتی اگه بلاک شم

وقتی میتونی با یک پاسخ پیام یکی رو خوشحال

کنی دریغ نکن وقتی یکی مودبانه پیام میده با

بی تفاوتی بلاکش نکن. خودخواهی خیلی بده

اونم وقتی شعار مهربانی میدی و به همین جرم

بلاک میکنی. ما آدما باید باهم مهربان باشیم

و بهم کمک کنیم این دنیا به اندازه کافی گند

هست.

تنهایی 2

بیشتر از اون که فکرش رو بکنیم تنهاییم.

حالم خرابه خیلی. یه رفیق مجازی داشتم اسمش

آرشین بود. میگفت به هیچکس وابسته نشو.

از مادرش اینو شنیده بود. من اون موقع

متوجه حرفش نشدم و گفتم نمیشه،گفت آدما

به عنوان دلخوشی خوبن اما وابستگی نه.

هر روز که بیشتر گذشت بهتر درکش کردم

درد داره اما دنیا همینه. دیگه نمیخام مثل کس

دیگه ای باشم و میخام خودم باشم، آدما نقض

های زیادی دارن و چه مجازی و چه واقعی

هرچقدر هم موجه باشن یه جایی باگ هاشون

میزنه بیرون و کاری میکنن دلخوشی هات

ازت گرفته بشه. راحت با بی تفاوتی میزنن زیر

حرفشون(نمیدونستم از آدمای موجه هم بر میاد)

خیلی چیزا اونی که میخواستم نشد و بازم از این

نشدن ها پیش میاد. اما حتی اگه یه روز از عمرم

مونده باشه میخام همون جور که دلم میخاد باشم

و از انجام کار درست نترسم و هر کس هم به این

دلیل ترک یا بلاکم کرد مختاره. سعی می‌کنم حتی

به خاطرات هم وابسته نباشم چون روزی فراموش میشن.

زندگی مجازی

معلولیت باعث شده بخش طولانی از عمرم مجازی بشه.

قبلا زورم می رسید و برا قدم زدن و رانندگی به بازی

GTA سن آدریاس میرفتم و یکی دو ساعت مجازی

زندگی میکردم. گاهی کلافه میشدم گاهی از تخیلم

استفاده میکردم. مدتی هم gta iv بازی میکردم.

موسیقی و کلیپ های آپارات و عکس کودکان به

همراه فیلم سرگرمی های روزانه ی من بودن.

تو تلگرام و نی نی وبلاگ و سایر صفحات مجازی

دنبال نی نی میگشتم. و خاطرات نی نی ها رو میخوندم

صدف،طهورا،سارا،عسل،امیر حسین،سارا و ثنا،حدیث و

برخی وبلاگ ها دیر به دیر آپ میشدن و بعضی هم

خودم دیر به دیر سر میزدم. اینجا رو برای سرگرمی

ساختم. و خیلی براش زحمت کشیدم. از چت روم ها

بدم میومد. تو این وبلاگ دوستان زیادی پیدا کردم

و وبلاگ های متنوع و خلاقانه ای رو دیدم. اندازه

نوک سوزن با کد نویسی آشنا شدم و سر محدودیت

ها کلی سر مدیر بلاگفا غر زدم. بدون نگاه به کیبورد

تایپ میکردم و کم کم زورم فقط به موس محدود شد.

فقط تابستونا رفیقام بودن و بعد اون تنها میشدم و

سعی میکردم با مطالعه مطالب روانشناسی کودک

آینده پدر خوبی بشم. با کانال تلگرام فرشته های

کوچولو سعی کردم با بقیه به اشتراک بگذارم.

اما بخاطر استقبال کم و نا امیدی تعطیل شد.

از وقتی با اینستا آشنا شدم دیگه نیاز به جستجوی

عکس و کلیپ نی نی تو گوگل و آپارات نداشتم

هر چند هنوز برام با ارزش بودن اما دیگه نیاز

نبود کلی دنبال عکس و کلیپ بگردم یه منبع

بی پایان از پیج کودکان ایرانی و خارجی.

به راحتی پیج نی نی هایی که تو تلگرام میدیدم

دسترسی داشتم. اوایل بخاطر مصرف حجم بالا

به اینستا نمیرفتم اما بعد بخاطر دیدن نی نی بیشتر

اینستا میرفتم. بدی دنیای مجازی اینه که همه چیز

مجازیه و از پشت پیکسل ها حس واقعی بودن

نمیده اما با این حال گاهی یادم میرفت و حس میکردم

اونجا حضور دارم، با وجود کیفیت پایین کلیپ ها.

بچه ها رو تا دوسالگی فالو میکردم و به اصطلاح

شوت میکردم همون آنفالو رو شوت میگفتم.

چون تعداد زیاد بود و حیف بود دوران نوزادی

بچه ها رو از دست بدم. اما دیدم اینطوری

نمیشه و آدرس همه رو بوکمارک میکردم.

تا سر فرصت به همشون سر بزنم. از بدی

های دنیای مجازی اینه که برا همه فقط یه

سرگرمیه اما برای من شده کل زندگیم و

با وجود وسیع بودنش و متنوع بودن سرگرمی

ها بعنوان کل زندگی کافی نیست و فقط تماشای

زندگی از دوره، شبیه انیمیشن 22 در برابر زمین.

با این تفاوت که امید برای ورود به زندگی هر روز

کمتر میشه و بخش ترسناکش اینه که همین زندگیه

و با وجود سخت گذشتن، سالهای زیادی رو پشت

سر گذاشتم در حالی که تو دوران کودکی جا موندم.

تو زندگی واقعی هیچی ندارم حتی حرف زدنمم

فقط با آشنایان راحته. و فقط موقع چت خود واقعیمم

و تو دنیای مجازی تنهام و تو دنیای واقعی خیلی

تنها تر و غریب تر. بخاطر آدما و بیماری دنیای

واقعی کابوسه و دنیای مجازی دلگیر و کسالت آور

و باید تو هر دو بی احساس باشی واگرنه داغون میشی

نباید وابسته باشی و اعتماد کنی چون همه چیز به تار مو

بنده. تو واقعی یهو میبینی کسی که فکرشو نمیکردی داره

به بد ترین شکل توهین میکنه خوردت میکنه، تهمت میزنه

و محکومت میکنه و تنبیه میکنه، تو مجازی ممکنه دیگه

رفیقت آنلاین نشه یا خداحافظی کنه،وبلاگ آپ نشه یا

رمزدار بشه مثل وبلاگ طهورا و نازنین و سارا.

در حالی که هیچ دلیل منطقی واسش پیدا نمیکنی.

رم یا فلش بسوزه و فایل هات پاک بشن. پیجت دیسیبل

بشه و همه لایک و کامنت ها پر پر بشن.سالها هر روز

خبر بد بشنوی و اگه درگیر اتفاقات بشی افسرده میشی

و ببینی آدرس پیج نی نی ها عوض شده یا کلا از اینترنت

حذف شده یا خصوصی شده مثل پیج گلوریا لیانا و...

و از همه بد تر به بهانه اعتراضات و امنیت اینستا

و تلگرام و خیلی جا ها رو فیلتر کنن و روبیکا و

سروش و بله رو بهت تحمیل کنن و فیلترشکنا رو

از کار بندازن و فیلم ها رو به بد ترین شکل ممکن

سانسور کنن. زوم و حذف سکانس هایی که مشکلی

نداره. به زحمت وارد تلگرام بشی و اخبار بد و آه

افسردگی بگیری. و تنهایی گریه کنی.

امروز خیلی دلم گرفته. چیزایی حسرت شدن که

نیاز های اصلی یک انسانن. افسرده نیستم اما حالم

خیلی داغونه و خستم. هیچ نشانه ای یا راهی نیست

برای رفع مشکلاتم و تموم نمیشن. و هر چی تلاش

میکنم همون آش و همون کاسه س. غذامو کم کردم

هنوز چاقم، روزی بیشتر از نیم ساعت دراز کشیدم هنوز

جوش باسن دارم که امونمو بریده. تو بیمارستان هیچ

امیدی نداشتم و میگفتم که چی باز بعدش برمیگردم

سر خونه اول چون اینجا معلولیتمو درمان نمیکنن

فقط دارن ریه هامو درمان میکنن. اما با این حال

بیشترین همکاری رو میکردم تا اوضام از این بد
تر نشه. چون جا واسه درد بیشتر ندارم.

میترسم 1

از مرگ میترسم از زندگی نکردن میترسم از

زندگی میترسم،خود زندگی ترسناک نیست

چالش ها و مشکلات ترسناکن. محکومیم به

مواجه شدن باهاشون. هیچی خود به خود حل

نمیشه نمیشه جا زد یا دنبال مقصر گشت.

باید باهاشون جنگید و هرچقدر خسته باشیم

نمیتونیم جا بزنیم واگرنه غول بزرگ افسردگی
منتظر یه فرصته تا دوباره پر قدرت برگرده

و ما رو زمین بزنه. هرچند گاهی بجای جنگیدن

با مشکلات با همدیگه می جنگیم. بگذریم.

من شاخ غول افسردگی رو با کمک نی نی

ها شکستم و تقریبا بیماری جدیدم رو شکست

دادم. بعد بیمارستان تو مصرف نت خسیس

نیستم و از روزی 400 مگ به یک گیگ

رسوندم و تاثیر زیادی رو رفع افسردگیم داشت

هر چند هنوز تو سخت ترین دوران نقاهتم و

هیچ حق انتخابی ندارم جز حفظ روحیه ام
هر چند تو این شرایط دنیا و بیماریم کار خیلی

سختیه و خیلی وقتا غیر ممکنه ولی مجبورم

اینطوری ادامه بدم. و به ترس هام فکر نکنم

مخصوصا اونایی که فقط احتمالن و چاره ای

هم براشون ندارم. میدونم بخاطر بیماری هام

افسردگی بازم برمیگرده مثل غم و اندوه ها و

درد بد بار بودن جام و درک نشدن و تنهاییم توی

آخر شب که غول مرحله آخر هر روز منه

و با کمک فشار خواب و فکر کردن به لیانا

جون شکستشون میدم. افسردگیمو هم دوباره

شکست میدم با کمک دیدن نی نی هام لیانا

نورا،هامان و هیما، نیلسا،برکه،آسا،سلین و

همه نی نی های مجازیم هم ایرانیا و خارجیا.

راستی جدیدا پانیذ خانوم هم به نی نی هام

اضافه شده که باباش آشپزه و دنبال پیجش بودم

و دخترخالم برام پیجشو پیدا کرد و فالوش کردم

امروز حالمو خیلی خوب کرد. خیلی طولانی

شد. توی میترسم 2 بیشتر از ترس هام مینویسم .

لطفا با بچه ها مهربون تر باشید و سعی کنید با

کمک تجربه و علم کمی دنیا رو براشون قشنگ تر

و امن تر کنین. باز نفسم تنگ شد برم زیر ماسک

و دراز بکشم تا بهتر بشم و تپش قلبم پایین بیاد.

این دنیا 6

نمیدونم چمه چرا هر روز احساساتی تر میشم. نگرانی هام با دیگران فرق داره. نگرانی هایی که خوابو از دیگران می‌گیره برا من نگران کننده نیست. اما نگرانی هام برا دیگران نگران کننده نیست. قبلا بچگیام مورچه،ملخ،مگس و سوسک می‌کشتم اما الان از کشتن غیر عمدی هم ناراحت میشم.

از خیلی چیزا راحت بهم می‌ریزم و میرم تو خودم. یهو دلم می‌گیره. کلافه و کسل میشم. قلبم از این بیماری ها سوراخ سوراخه. کاش می‌شد بچه ها مریض نشن. حالم از اینهمه تبعیض بهم میخوره. چی میشد اگه همه بچه ها با پدر و مادراشون کلی بخندن و شادی کنن. مگه چی میشه بچه ها مریض نشن. فقر رو تجربه نکنن و سرپرست خوب داشته باشن، کتک نخورن،آزار نبینن،نترسن،حسرت نخورن،گرسنگی رو نچشن،کشته نشن. برای بعضی بچه ها خوشحالم اما دلم میخواست همه بچه ها حالشون‌ خوب باشه و همیشه بخندن. اینکه میگم بچه ها منظورم حداقل یه استثنا بود برا بچه ها. دلم خيلی از این دنیا پره. هر چی بیشتر درد های این دنیا رو لمس میکنم بیشتر ازش متنفر میشم.

آخه ماسک تنفسی رو صورت بچه ینی چی،سرطان و بد رگ بودن ینی چی، بیمارستان کودکان ینی چی؟ بچه بد سرپرست ینی چی؟ قتل و آزار کودکان ینی چی؟ گرسنگی کودک ینی چی؟ کودک معلول ینی چی؟ کودک نابینا ینی چی؟ بچه ی تشنه ی محبت ینی چی؟ یکی بیاد توضیح بده منطق این دنیا چیه؟ چطور میشه گفت خدا مهربونه؟ و هست. حالم خیلی بده خیلی.

اگه نی نی ها نبودن شاید تا الان دق کرده بودم. دیدن نی نی ها افسردگی و ناامیدی قبل و بعد بیمارستان رو درمان کردم. با دیدن نی نی،فیلم،موسیقی،غذا اینهمه سال بیماری هام رو تحمل کردم. گاهی اونقدر افسرده و کسل می‌شدم که حتی حوصله دیدن نی نی هم نداشتم. الان که دار‌م مینویسم نفسم باز تنگ شده سینه ام‌ درد میکنه.خستم

از اینهمه درد. دیگه جا ندارم برا مریضی بیشتر. حالم از این دنیا بهم میخوره.

نامه ای به لیانا جون 2

فکر میکردم جواب دایرکت رو ندین اما

والدینت جواب دادن. خیلی محترمانه و

منطقی همه سوال ها و پیام هام رو جواب

دادن و خیلی خوشحال شدم.

دلیل قفل شدن پیجت احترام به حریم شخصی

هست و من همانطور که قبلا گفتم به این تصمیم

احترام میگذارم.

کاش میشد جای پدر و مادرت بودم و توی

یک سالگیت بغلت میکردم. هنوز خودمو

لایق پدر شدن نمیدونم اما از وقتی که

والدینت جواب دایرکت ام رو محترمانه

دادن. تصمیم گرفتم تلاش کنم بعد خوب

شدن بیماری هام همه تلاشمو

بکنم تا لایق پدر شدن بشم.

البته هیچ پدر و مادری کامل نیستن.

تو اوج بیماری از انتظار مرگ انگیزه ام این شد.

چون والدینت وقت گذاشتن و محترمانه جواب دادن.

من نی نی و بچه زیاد فالو دارم
از همه شون بیشتر دوستتدارم.

اما اینو بدون هیچکس اندازه

والدینت دوستت نداره.

دلم میخواد دنیا رو برای‌ شما و همه بچه ها زیبا کنم.
اما قدرت تغییر دنیا رو ندارم.
دلم میخواد پاک کن بردارم و بیماری،و ناامنی و

انواع فقر و جنگ و مرگ کودکان رو

حذف کنم. و دنیا پر بشه از آرامش

آرامشی از جنس خنده های بچه ها.
ممنون بابت خاطرات قشنگت. دوستتدارم.

@lianadadashi