معلولیت و بیماری بزرگ ترین ظلم خداست، خدایی که

وجودش خیلی وقته حس نمیشه. انگار اصلا وجود نداره

هر روز بد تر از دیروز، اینه پاداش صبر من توی سن

کم، توی طلایی ترین روزای زندگیم. تو سنی که همه پیر ها

یا بیشترشون حسرت دوران سلامتی اش رو میخورن من

از پیرمرد ها هم داغون ترم. کیفیت زندگیم از پیرمرد ها

هم پایین تره. من حق ندارم افسرده و غمگین بشم چون

لحظه اول دراز کشیدن از دراز کشیدن خسته میشم و

باید مراحل خوابیدن رو از اول طی کنم که تو بهترین

حالت از ساعت 12 دراز میکشم و تا ساعت یک و نیم

طول میکشه و تو بد ترین حالت 5 بامداد. گاهی صبح

بیدار میشم با تنگی نفس و هنوز خوابم میاد اما بارها با

تنگی نفس و یا گرمای داخل بدنم بیدار میشم. یه خواب

راحت چیه؟ چرا خدا منو ازش محروم کرده؟ نفس کشیدن

چیه؟ چرا خدا تنگش کرده؟ نشستن چیه؟ چرا خدا با جوش

دائمی باسن محرومم کرده؟ دراز کشیدن چیه؟ چرا خدا

با خواب رفتن دست،کمردرد،تنگی نفس سختش کنه.

آه بسه خدا وقتشه دردامو کم کنی همونجور که هی

اضافه کردی همونجور کمش کن اگه وجود داری.