زندگی چه بخوایم چه نخوایم گاهی از پاییز سرد

تر میشه و از سنگ سخت تر و گاهی کسالت و

گاهی غم و روزمرگی و نداشتن ها باعث میشه

مرگ رو شیرین تر از زندگی ببینیم آدما تلخی

زندگی رو با نابلدی و تنبلی با مسکن هایی مثل

دروغ،پول،مردم پرستی تسکین میدن. اما اینا

فقط تسکین درده اثرش که رفت درد از قبل هم

بد تر برمیگرده و باز مسکن و بازم مسکن ها.

اما برای تسکین درد باید درد ها رو کم کرد نه

بی حس. باید اعتماد ساخت باید همه دروغ رو

ترک کنن باید بدقولی و لجبازی رو کنار بذاریم

وقتی حرف میزنیم یا قول میدیم عمل کنیم برای

اینکه شاید حرفمون یا قولمون مهم نباشه اما

ممکنه بشه دلخوشی کوچیک برای کمتر شدن

درد و عمل نکردن بهش میتونه ریشه های

اعتماد رو خشک کنه و باعث مرگ دلخوشی

بشه. برای زندگی باید تبعیض رو ترک کنیم.

نمیدونم چرا ولی خیلیامون کارمون شده تبعیض

مردم رو به خانواده رفیق رو به همسر و حتی

غریبه رو به فرزند محترم تر میدونیم و برای

غرور لعنتی یا هر چی شدت تبعیض رو به

قدری افزایش میدیم که فجیح هولناک میشه.

من خودمم اینطوریم ولی سعیمو کردم ترک

کنم اما همه آدمای دور و برم تاکید می‌کنم 

همه به طرز فجیحی حد تبعیض رو بالا بردن

اونقدر که واقعا نمیتونم باور کنم دوربین مخفی

برای ری اکشن من موقع بی عدالتی نیست و

زندگیه واقعیه و اینهمه اشتباه و دروغ و و و

همه رو آدما انجام میدن و زندگی رو تلخ تر

از زهر میکنن. درک متقابل لازمه زندگیه و

هیچکس بلد نیست و آدما فقط خودشونو درک

میکنن و آدما رو جوری که حدس میزنن

می بینن به همین راحتی تهمت میزنن فقط

از روی حدس هه خودمم قربانی تهمت شدم

واقعا کسی که تهمت دروغ میزنه شرف نداره.

نمیدونم چرا بوسه و بغل و نوازش که امنیت

و آرامش میاره خجالت داره اما زبون نیشدار

و تهمت و دروغ و کتک و توهین خجالت که

نداره هیچ همیشه همه حق انجام دادنشو دارن.

کاش میشد زندگی کنیم اما خودمون نخواستیم

با یاد نگرفتن زندگی با درد دل با افراد اشتباه

با هزاران اشتباهی که نمیخایم تمومشون کنیم.

و همش داریم تکرارشون میکنیم.