روزگار به من آموخت

انسان ها نمیخان زندگی کنن فقط میخان زنده بمونن

انسان ها به دعوا بیش از صلح اهمیت میدن

انسان ها با تلخی روزگار قوی و پخته نمیشن تلخ میشن

انسان ها جز خودشون به هیچ کس اهمیت نمیدن

زندگی انسان ها بر مبنای حرف دیگرانه نه خواسته خودشون

انسان ها معنی آبرو رو هیچوقت درک نمیکنن چون

چون حاضرن آبروشون بیش خدا بره ولی پیش بنده خدا نه

انسان ها در حضور خدا راحت گناه میکنن اما در حضور بنده

خدا گناه که هیچ حتی برای حرف زدنم خجالت میکشن

انسان ها از خدا میخان باهاشون خوب رفتار بشه اما

با حیوانات ضعیف تر جوری رفتار میکنن که حاضر نیستن

تصور کنن خدا باهاشون ذره ای به اون شکل رفتار کنه

زندگی سخته ولی ما انسان ها خودمون سخت ترش می کنیم

بیشتر مشکلات توسط خودمون به وجود اومده و نمیخایم قبول کنیم

که به پیر به پیغمبر ما علامه دهر نیستیم و برای بهتر زیستن باید

بیشتر یاد بگیریم و هممون باید همدیگه رو درک کنیم منطقی

فکر کنیم و هنگام عصبانیت کاری نکنیم که بعدا پشیمون بشیم

این دنیا تبعیده ما تو تبعید هستیم تبعید هم خونه ی خاله نیست

سخته اما ما انسان ها طاقت فرساش کردیم با افکار غلطمون

موقع عصبانیت یک لحظه به آینه نگاه کنید خیلی ترسناکه خیلی

نمیدونم چی بگم فقط میگم از این که انسانم از خودم میترسم.